با ولایت

رهسپاریم با ولایت تا شهادت

با ولایت

رهسپاریم با ولایت تا شهادت

نامه ای به یک هموطن منحرف از راه ولایت

نامه ای به یک هموطن منحرف از راه ولایت 

تو بزرگ شده پارتی هستی و من رشد یافته هیئت حسین(ع)!

تو با نعره های مایکل جکسون به هیجان می آیی و با من با نوای یا حسین(ع) شور می گیرم!

تو از کنار عکس شهدا بی احساس می گذری ، اگر فحش ندهی!

و من در کنار عکس شهدا می خندم و گریه می کنم!

تو برای تخریب آمده ای و من برای ساختن!

تو را به دروغ از هیولاهای خیالی ترسانده اند و ترس در قاموس من جایی ندارد.

تو تنفر را فریاد می زنی و من علاوه بر تنفر ، نور عشق و محبت می پراکنم.

تو رپ می خوانی و من ندبه !

تو در انتظار usa  هستی و من در انتظار خورشید کعبه!

تو رو بسوی غرب داری و من رو بسوی آسمان!

تو در آروزی لندنی و من در فکر شلمچه!

تو در فکر پناهندگی هستی و من در فکر پناهندگان!

تو با کرشمه دخترکانی در تظاهرات به شور و هیجان می آیی و من با لبخند مادر سادات!

تو در حلقه شیاطین جن و انسی و من در پناه شهدا و فرشتگان!

فریاد تو از فشار غرایز انباشته است و فریاد من از عشق متراکم!

تو تجسم جنبه حیوانیت انسانی و من دوست دارم تجسم کمال انسان باشم.

تو خود را فیلسوف و علامه می دانی و من خود را شاگرد مکتب اهل بیت(ع)!

تو مرا دشمن می دانی و من تو را برادر!

تو خود را قهرمان می پنداری و من خود را وامدار!

تو تیپ فشن  و مایکل جاکسون  می زنی و من تیپ شهید همت!

تو از امام دم می زنی و عکسش را پاره می کنی!

و من از خجالت و شرم آب می شوم!

تو دشمن را شاد می کنی و من دشمن را جان به لب!

تو با نفرت نگاهم می کنی و من با لبخند!

تو همه چیز داری ، ماشین و ویلا و ثروت و من ، فقط خدا!

تو صاحب خانه ای و من مستاجر!

تو محرومین جهان را می ترسانی و من مستکبرین را!

تو مستکبرین را شاد می کنی و من پابرهنگان را!

قبله تو کجاست؟ کاخ سیاه و قبله من ... کربلای حسین(ع)!

تو نمیدانی چه می خواهی و من ..... ظهور مهدی فاطمه(عج) را!

تو در حبس ، از ترس اقرار می کنی و من تا پای مرگ برآرمانهایم ایستاده ام!

تو در عزای فاطمه(س) به بهانه انتخابات  مختلط می رقصی و من گونه ام را به یاد مادر نیلگون می کنم!

تو اگر مرا به چنگ آوری می کشی و من تو را  برادرانه در آغوش می گیرم!

تو مرگ مرا می خواهی و من آزادگی تو را!

تو چرا آمده ای ؟ به دروغ بزرگانت و من چرا؟!... به دعوت وجدانم!

بزرگان تو کجایند؟ در کاخ و ویلا و بزرگان من .... مثل همه ما، ساده و بی ریا!

بزرگان تو چگونه تو را می نگرند ؟ به چشم موجودی که بهترین ابزار است و بزرگان من، مرا عاشقانه دوست دارند!

تو اهل کجایی؟ لندن و من .... اهل کربلا

تو مستضعفین را انسان نمی شماری و رای شان را باطل!

و من زیر بار حرف زور نخواهم رفت!

تو در میان خنده دشمنان عاشورا را اسیر شیاطین می کنی و من در عاشورای مهدی(عج) عالم را آزاد خواهم کرد!

تو دشمنان را می خوانی و من دشمنان را می رانم!

در عاشورا دشمنان حسین مظلوم(ع) در کاخ سیاه و زرد برای تو دست تکان می دهند و هورا می کشند و من همچنان بر مظلومیت حسین(ع) اشک می ریزم!

تو در حرم اهل بیت(ع) در محرم حسین بر زمین پای می کوبی و فرزندش را یزید می خوانی و من جانم را آماده کرده ام تا در مصاف یزیدیان کاخ سیاه ، حامیان تو به حسین (ع) هدیه کنم.

تو ذره ای به حرفهایت اعتقاد نداری و من مجسمه اعتقادم!

ترس و اضطراب از نگاه تو می ریزد و نگاه خشم آلود من جهانخواران را به اضطراب می آورد.

تو برای حسین(ع) چه کرده ای ؟! هیچ

و من ...... خودش می داند!

تو ایران را چگونه می خواهی ؟! زیر پای دشمنان

و من ، سرافراز تا ظهور مهدی صاحب الزمان(عج)

تو خود را با وجود اندک بودن ،بیشمار می خوانی و همه می خندند !

و من از خیل بیشمار دشمنان که برای حمایت تو آمده اند باکی ندارم!

شیاطین انس و جن در انتظار تواند تا بلکه آتشی بیفروزی!

شهدا و امامشان ، مستضعفین و منجی شان در انتظار منند ، تا مهیا شوم!

با این همه من تو را دوست دارم و می دانم که روزی بسویم خواهی آمد ، روزی که فضاحت طلحه و زبیرها را ببینی و فریب خوردگی خود را....

ای کاش آن روز که امام حقیقت طلوع می کند من و تو در کنارهم و در کنارش باشیم نه در مقابلش.

به انتظارت می مانم ای هموطن منحرف! 

دوستدار تو گمنام ولایی

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:24

سلام نامه زیبایی بود اما کمی طولانی است

سلام علیکم
ممنون از حضورتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد